بادیگارد من
𝐌𝐲 𝐁𝐨𝐝𝐲𝐠𝐮𝐚𝐫𝐝
(𝐏𝐚𝐫𝐭 42)
ات: هوم.... کاشکی میتونستی بمونی
یونا: دیگه ببخشید فعلا پس خدافظ
..
ویو ادمین
( از کنار ات رد شد و از عمارت رفت بیرون... ات هم نفسشو با ناراحتی داد بیرون و از پله ها رفت پایین و نشست رو مبل... حوصله اش خیلی سر رفته بود... کلافه شده بود... بلند شد و یه شلوار و لباس استین بلند پوشید و رفت حیاط ... واسه خودش راه میرفت که چشمش به شلنگ خورد.... رفت برداشت و آبو باز کرد و به گل ها آب داد.... یه فکرای شیطانی ای به ذهنش رسید که خنده ی ریزی کرد و شلنگ گرفت سمت یکی از بادیگارد ها و آب پاشید روش و شروع به خندیدن کرد.... اون بادیگارد با تعجب به ات نگاه کرد ولی میدونست که نمیتونه چیزی بگه.... بقیه بادیگارد ها ام تعجب کرده بودن که ات یکی یکیشون از روی کرمش خیس میکرد و میخندید... احساس کرد یه نفر پشت سرش و یهو برگشت و شلنگ گرفت سمتش و آب رو با فشار پاشید روش و شروع به خندیدن کرد.... ولی وقتی بیشتر دقت کرد یکم هول شد.... اون تهیونگ بود که مثل موش آب کشیده شده بود که با دستاش موهاشو داد بالا و نگاه عصبی و کیوتی به ات کرد.... ات از شدت کیوت بودن تهیونگ بازم خندید....
..
ات: من معذرت میخوام نمیدونستم تویی ببخشید🤣🤣 ( دستشو گذاشته بود رو دلش انقد که خندیده بود)
تهیونگ: چرا داری همرو خیس میکنی؟
ات: خب چون حوصله ام سر رفته جزو سرگرمیم و کرمم هست... خب کرم درونم فعال شده چیکار کنم😂😒
تهیونگ: ( نگاه ریزی بهش کرد و آروم آروم رفت سمتش و تو چند سانتی اش قرار گرفت....ات لپاش قرمز شد که تهیونگ خنده اش گرفت ولی شلنگ رو از دست ات سریع گرفت و با فشار پاشید روش)
ات: هیننننن تهیونگگگگگ....نگاه چیکارم کردییی کلا خیس شدمم( جیغ خنده)
تهیونگ: همه ی بادیگارد ها برن تو اتاقشون ( جدی)
( همه ی بادیگارد ها تعظیم کردن و رفتن اتاق هاشون)
ات: چرا برن؟
تهیونگ: ( نگاهشو داد به ات و دوباره شلنگ گرفت سمتش و خیس کرد)
( ات دیگه حرصش گرفت و دوید سمت تهیونگ و شلنگ تو دستش جوری گرفت که سرش رو هوا بود و آب میپاشید رو هردوتاشون.... ات هم فشارشو با انگشت هاش بیشتر کرد و چشماشو بست و جیغ میزد و میخندید که تهیونگ شلنگ کاملا پرت کرد اونور.... دوباره موهاشو داد رو هوا و اونجوری که میومد سمت ات یعنی میخواست دنبالش کنه.... ات فهمید و خندید و جیغ زد و دوید.... ولی سرعت تهیونگ بیشتر بود....نزدیک استخر شدن و چون زیر پاهاشون خیس بود ات پاهاش لیز خورد و از اونجایی ام که فاصله ی تهیونگ با ات زیاد نبود و پشت سرش بود جفتشون لیز خوردن که بدن تهیونگ کاملا با پشت ات برخورد کرد و با شتاب افتادن تو استخر)
(𝐏𝐚𝐫𝐭 42)
ات: هوم.... کاشکی میتونستی بمونی
یونا: دیگه ببخشید فعلا پس خدافظ
..
ویو ادمین
( از کنار ات رد شد و از عمارت رفت بیرون... ات هم نفسشو با ناراحتی داد بیرون و از پله ها رفت پایین و نشست رو مبل... حوصله اش خیلی سر رفته بود... کلافه شده بود... بلند شد و یه شلوار و لباس استین بلند پوشید و رفت حیاط ... واسه خودش راه میرفت که چشمش به شلنگ خورد.... رفت برداشت و آبو باز کرد و به گل ها آب داد.... یه فکرای شیطانی ای به ذهنش رسید که خنده ی ریزی کرد و شلنگ گرفت سمت یکی از بادیگارد ها و آب پاشید روش و شروع به خندیدن کرد.... اون بادیگارد با تعجب به ات نگاه کرد ولی میدونست که نمیتونه چیزی بگه.... بقیه بادیگارد ها ام تعجب کرده بودن که ات یکی یکیشون از روی کرمش خیس میکرد و میخندید... احساس کرد یه نفر پشت سرش و یهو برگشت و شلنگ گرفت سمتش و آب رو با فشار پاشید روش و شروع به خندیدن کرد.... ولی وقتی بیشتر دقت کرد یکم هول شد.... اون تهیونگ بود که مثل موش آب کشیده شده بود که با دستاش موهاشو داد بالا و نگاه عصبی و کیوتی به ات کرد.... ات از شدت کیوت بودن تهیونگ بازم خندید....
..
ات: من معذرت میخوام نمیدونستم تویی ببخشید🤣🤣 ( دستشو گذاشته بود رو دلش انقد که خندیده بود)
تهیونگ: چرا داری همرو خیس میکنی؟
ات: خب چون حوصله ام سر رفته جزو سرگرمیم و کرمم هست... خب کرم درونم فعال شده چیکار کنم😂😒
تهیونگ: ( نگاه ریزی بهش کرد و آروم آروم رفت سمتش و تو چند سانتی اش قرار گرفت....ات لپاش قرمز شد که تهیونگ خنده اش گرفت ولی شلنگ رو از دست ات سریع گرفت و با فشار پاشید روش)
ات: هیننننن تهیونگگگگگ....نگاه چیکارم کردییی کلا خیس شدمم( جیغ خنده)
تهیونگ: همه ی بادیگارد ها برن تو اتاقشون ( جدی)
( همه ی بادیگارد ها تعظیم کردن و رفتن اتاق هاشون)
ات: چرا برن؟
تهیونگ: ( نگاهشو داد به ات و دوباره شلنگ گرفت سمتش و خیس کرد)
( ات دیگه حرصش گرفت و دوید سمت تهیونگ و شلنگ تو دستش جوری گرفت که سرش رو هوا بود و آب میپاشید رو هردوتاشون.... ات هم فشارشو با انگشت هاش بیشتر کرد و چشماشو بست و جیغ میزد و میخندید که تهیونگ شلنگ کاملا پرت کرد اونور.... دوباره موهاشو داد رو هوا و اونجوری که میومد سمت ات یعنی میخواست دنبالش کنه.... ات فهمید و خندید و جیغ زد و دوید.... ولی سرعت تهیونگ بیشتر بود....نزدیک استخر شدن و چون زیر پاهاشون خیس بود ات پاهاش لیز خورد و از اونجایی ام که فاصله ی تهیونگ با ات زیاد نبود و پشت سرش بود جفتشون لیز خوردن که بدن تهیونگ کاملا با پشت ات برخورد کرد و با شتاب افتادن تو استخر)
- ۶.۷k
- ۱۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط